زیتون

هر چند نشد لاله ی دلخون باشم
یا در قدم تو خاک گلگون باشم
ای کاش نثار قبر شش گوشه ی تو
یک شاخه ی ناقابل “زیتون” باشم

*****
شعر از تقدیمیات استاد 
هنوز هیجان زده م به خاطر شعر!
تصویر از
 مسافر کربلا

۰ نظر ۲۸ خرداد ۹۰ ، ۱۸:۴۵
مریم حدادی

۴تا جوجه ی کوچک که هنوز معلوم نیست مرغ اند یا خروس.
مسئولیت نگهداری از جوجه ها را  دادند به مهدی. حالا هر روز صبح و عصر از قفس می آوردشان بیرون که : “گرسنه اند”؛ صبح ها خودش زودتر بیدار می شود. اما عصر ها صدا می زند: “بیا با هم به جوجه ها غذا بدیم!” از قفس می آوردشان بیرون, آب شان را می ریزد توی ظرف پنیر, چند دقیقه ای صحبت می کند, بعد می گوید: ” الان برمی گردم, حواست باشه ها!”
تقریبا این روال هر روز شده!
بعضی روزها با دفتر و کتاب و لپ تاپ و گوشی و.. می آوردم وسط باغچه که مواظب جوجه ها باشم!
بعضی روزها هم بدون این ها بهتر است! می نشینم به بازی جوجه ها نگاه می کنم  به آخرین دانه های ارزن که می رسند می زنند توی سر هم! یا وقتی یک کرم توی دهان تاشان کش می آید! یا جارو که می افتد روی یکی, سه تای دیگر با تاخیر جیک جیک می کنن!
خنده ام می گیرد! مثل خود ما آدم ها می شوند!
گاهی فکر می کنم خدا از آن بالا که به کارهای ما نگاه می کند, لبخند می زند به این بازی آفریده هایش!
۰ نظر ۲۸ خرداد ۹۰ ، ۱۸:۴۳
مریم حدادی

 

 

آخرین روزهای اردی بهشت ۹۰

 

 

۰ نظر ۰۳ خرداد ۹۰ ، ۱۸:۴۱
مریم حدادی

” همونطور که چهره ها متفاوته،‌ اخلاق ها هم”
گذشت، یعنی باور جمله ی بالا!
همین.

 

۰ نظر ۰۲ خرداد ۹۰ ، ۱۲:۱۵
مریم حدادی

گودری شماره ی۱: چقد چهره ت آشناس!
گودری شماره ی ۲: آره خیلی شبیه کامنتاشه!!

*****

پ.ن:

*دیدن  اهالی گودر اتفاق شیرینی بود. نتونستم ازش ننویسم.

**ینی اصن تجزیه و تحلیل گودری بالا!


۰ نظر ۳۱ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۲:۱۴
مریم حدادی

1) مگر حضرت روح الله نفرمود: پیشتیبان ولایت فقیه باشید….؟

۲) این روزها به کودکی رجعت کرده ام. به زمانی که در شلوغی حرم و بازار، محکم تر از قبل چادر مادر، در دستم بود از ترس گم شدن حکما.
حالا هم با این اتفاقات و عزل و نصب ها ترجیح می دهم به یاد کودکی، فقط و فقط پشت سر مقام معظم رهبری باشم، هنوز هم می ترسم از گم شدن….

۳) دکتر! چشم هایم را می بندم. فراموش می کنم اتفاقات اخیر را! برگرد! خراب نکن رویاهایمان را..

۴)  چشم هایم را باز کنم ؟

۰ نظر ۲۶ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۲:۱۳
مریم حدادی

 

ما که هنوز فراموش نکردیم “ادب مرد به ز دولت اوست”
هرچند شعاری بود، از جنس واقعی ه شعار!
همین بود ادب تان؟؟

****

موج وبلاگی «جانم فدای حضرت هادی(ع)»
۰ نظر ۲۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۲:۱۲
مریم حدادی

از امیرالمومنین(ع) سوال شد تفسیر آیه ی: فلنحبینه حیاة طیبة چیست؟

فرمود: آن زندگی با قناعت است.

حکمت۲۲۹


۰ نظر ۱۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۲:۱۱
مریم حدادی

میگه: من از امروز جهاد اقتصادی رو شروع کردم!
می گم: چه کار کردی؟!
میگه: تا دیروز توی مدرسه n تومن خرج می کردم، از امروز n-2 تومن خرج می کنم!

****

فکر کنم معنی جهاد اقتصادی هم یعنی همین، از جیب خودمون شروع کنیم.
حرکت از رو نقشه آسون تره +
جهاد بدون معنویت؟!‌ +


۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۰ ، ۱۲:۰۹
مریم حدادی

ایران رتبه اول رشد علم در دنیا را دارد+ +

چند روزی هست این خبر دست به دست میشه، در نوع خودش خبر جالبیه. مثل اینکه برای خبرگزاری ها خیلی جالب نبوده، البته از اعتبار علمی انجمن سلطنتی انگلستان خبری ندارم، اما چیزی که مهمه اینه که اگر ما حتی به اخبار خودمون هم بسنده کنیم به این نتیجه می رسیم که سرعت رشد بالایی در زمینه علمی داشته و داریم. بهانه ی خوبی شد برای حرف هایی که خیلی وقته می خواستم بزنم، به چند مرحله قبل از رسیدن به این رشد بر می گردم، افرادی که قرار تولید کننده ی این رشد باشند.

* به ابتکار مسئولین یکی از شهرستان ها در کل روستاهای تابعه تست هوش برگزار می شه ، رده های سنی متفاوت بودند اما نتیجه آزمون جالب بود،۳ نابغه با امتیاز ۱۴۰ به بالا ، ۳۰ نفر تیز هوش! موسسه ای که این آزمون رو برگزار می کرد می گفت توی پنج سال فعالیت ما فقط تونستیم ۳نفر نابغه از کل شهر پیدا کنیم اما اینجا توی یه روز ۳نفر! جالب بود، بعد از تحقیق بیشتر معلوم شد که دو نفر از اون ۳ نفر به دلیل مشکلات مالی و اعتیاد پدر قصد ادامه تحصیل نداشتند!

*یکی از خاطرات جالب زندگی درسی م بر می گرده به المپیاد، طی تغییراتی که اون سال انجام شده بود برای مرحله بعد المپیاد ۱۰۰ نفر می خواستن و من ۱۰۱شده بودم! به المپیادها اعتقادی ندارم، حالا نه به خاطر اتفاق بالا! اما واقعا المپیاد قراره چه کاری انجام بده؟ حل کردن سوالات بعضا مشکل درسی چه آمادگی رو قراره بیاره؟ به قول آقای امیرخانی؛ این المپیادهایی که ما اینقدر بزرگشون می کنیم توی تیترهای دست چندم خبرگزاری های جهانی قرار می گیره و تقریبا نتیجه ای به غیر از مهیا کردن راه فرار مغزها نداره!
البته اگر از هفت خان غیر علمی المپیاد داخل گذشتیم، از پارتی بازی ها و سهمیه های پدر وزیر و معاون و.. تازه می رسن به اینکه هدیه ما به شما: عبور از سد کنکور! همین. بعد مجبور به ادامه تحصیل توی تاپ ترین رشته دانشگاه شریف می شن! آخه کسی که طلای نجوم داره حتما به تئوری های فیزیکی علاقه مند بوده نه به اسم برق شریف، نتیجه ش می شه نمرات درخشان!

زندگی بعد از المپیاد چندتایی شون رو دیدم، یا گذاشتن رفتن، یا وقتی بهش می گی که چرا نرفتی فلان رشته؟ شما که خیلی به این تحقیقات علاقه مند بودی! میگه: پول توش نیست!! به همین راحتی کجای این شد تولید علم؟

*توی یکی از نمایشگاههای اختراعات یه نماینده از فلان وزارت خونه اومده بود برای خرید طرح! با یکی از بچه ها چونه می زد که آقا شما با این ۵ میلیون تومن کنار بیا! انگار اومده خرید شب عید! طرف گفت فکر می کنم، خبرشو میدم. وقتی آقای نماینده رفت، همین طراح رو کرد به ما و گفت خوبی بدی از ما دید حلال کنید، من رفتم آمریکا!
می گفت همین الان پیشنهاد چند میلیون دلاری به اضافه امکان تحصیل توی یکی از دانشگاه های اونطرف رو دارم اگر تا الان صبر کردم واسه این بود که می خواستم این اختراع از ایران به دنیا صادر شه ولی مثل اینکه مسئولین نمی خوان!

طولانی ترش نمی کنم، ولی اگر برنامه ریزی صحیح توی هر کدوم از این قسمت ها بود ما الان کجا بودیم؟

 

********
کاش همه مثل حضرت آقا بودند +

اعترافات صادقانه یه درسخون +

موج چهارم پوسترهای عاشورا هم به حرکت در اومد، کاری از دست تون بر میاد بسم الله +

 

۰ نظر ۱۶ فروردين ۹۰ ، ۱۲:۰۸
مریم حدادی