زیتون

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرشیو» ثبت شده است

همه ما خوب می دانیم که زندگی بدون معنویت مثل ماشینِ بدون چرخ است. شاید خیلی ها با این گفته مخالف باشند و برای مخالفت‌شان هم دلیل بیاورند مثال نقض. اما اگر به فطرت خودمان رجوع کنیم و با خودمان صادق باشیم متوجه می شویم ریشه‌ بسیاری از مشکلات امروز ما دوری از معنویت است.

این روزها
این روزهای ما که می‌گذرد، اطراف‌مان خیلی ها را می‌بینیم که خود را افسرده می‌دانند و در ساعت‌های مختلف شبانه روز قرص‌های تجویزی روانپزشک را مصرف می‌کنند. بعضی‌ها هم با این استدلال که مگر من دیوانه ام؟! حاضر به مراجعه به هیچ روانکاو و روان‌پزشکی مراجعه نمی کنند. اما مشکل اساسی کجاست؟ چرا باید این تعداد از انسان‌های اطراف ما به این مشکل دچار شوند؟

کجی دایره از طرز نگاه من و توست…
ناراحتی ها و افسردگی های ما معلول شرایط بد ما نیستند. معلول طرز فکر ما هستند. این جای خالی معنویت است که ما را آزار می دهد نه چیزهای دیگر و تا زمانی که چیزهای دیگر را برای رسیدن به احساس خوشبختی و آرامش ،کسب می کنیم فقط راه را برای خودمان دورتر می کنیم. راهی که پیمودن‌ش با معنویت آسان‌تر است و بدون آن سر به بی راهه نهاده ایم.

می گفت
تازه از فرنگ برگشته بود، یک دختر تحصیل‌ کرده با بهترین مدارک علمی. می گفت تا وقتی از ایران خارج نشده بوده قدر اسلام را نمی‌دانسته، مثل ماهی که تا وقتی دورن آب است قدر آن را نمی داند. می گفت وقتی به بن‌بست رسیدن زندگی غربی را دیده، قدر اسلام و دستورات‌ش را دانسته. می‌گفت ریشه تمام مشکلات ما و مردم دنیا دوری از از دستورات اسلام است. می گفت اگر به سمت خدا برگردیم همه چیز آسان می‌شود. همه چیز معنا پیدا می‌کند.

چند لحظه
فکر نکنید دنیای معنویت چیزی برای شما ندارد. گاهی که از زندگی عرفای بزرگ چیزی می شنویم احساس می کنیم این چیزها با زندگی ما فرسنگ‌ها فاصله دارد، اما نباید این تلقی موجب دوری ما از دنیای معنویت شود. لازم نیست که به قله های عرفان نگاه کنیم. اگر از دامنه های این کوه نیز چیزی برگیریم زندگیمان زیبا خواهد شد. فقط کافی است گاهی برای چند لحظه توقف کنیم و به پاسخ سوال های کلی تری بیندیشیم.

ریشه این‌جاست
مشکلات ما معمولا دو دسته هستند، یک دسته شامل مشکلاتی طبیعی هستند که خود ما در ایجاد آنها تقصیری نداشته ایم. این مشکلات اگرچه آزار دهنده اند موجد عذاب وجدان و افسردگی های روحی روانی نمی شوند. اما دسته دوم مشکلاتی هستند که خود ما با ارتکاب اعمال ناشایست و بی خردانه باعث شده ایم. این مشکلات قوت بیشتری در از پا در آوردن ما دارند. حال اگر در یک خانواده ارزش های معنوی و حال و هوای عرفانی وجود داشته باشد، شانس ایجاد مشکلات دسته دوم به حداقل می رسد و مشکلات دسته اول هم قابل تحمل ترند.

یک خانه معنویت
خانه، سنگ بنای جامعه است. انسان هر طور که در آن شکل بگیرد جامعه را نیز بر همان شکل بنا خواهد کرد. این‌جاست که نقش مادر خانه که تربیت و آرامش خانواده از او سرچشمه می‌گیرد دیده می‌شود. نقشی اساسی که هیچ چیز جای اولین آموخته‌های او به فرزندش را نمی گیرد. و چه چیز بهتر از این که فرزندی با آینده‌ای روشن تربیت کند؟!

این هنر شماست
حتما ضرب المثل با خدا باش و پادشاهی کن را زیاد شنیده‌اید، صحبت کردن از این قِسم جملات آسان است اما هنر اصلی آن است که این‌ها را در زندگی و در لحظات حساس به کار بگیریم. حتما پیش آمده که مشکلی برای مردِ خانه به وجود آمده و او از همه جا نا امید شده است. این توانمندی خانم خانه‌ است که آرامش را به خانه بر گرداند و با رفتار و کارهایش و نه آن هم به طور مستقیم به همسرش یادآور شود که همه چیز دست خداست.

پیش‌گیری بهتر از درمان
اگر معنویت جای خودش را در خانه ای باز کند، نه تنها مشکلات سخت را از نظر می اندازد و بی تاثیرشان می کند، بلکه از شروع رفتارهایی که مشکل سازند نیز جلوگیری می کند و این از بهترین دستاوردهای معنویت است.

اول خودمان
بهتر است اول خانم خانه خودش معنویت را زندگی کند تا یک الگوی عملی موفق برای همسر و فرزندان‌ش باشد و بتواند با آرامش به مدیریت صحیح و برنامه‌ریزی شده زندگی‌اش بپردازد.

لطفا منُ نصیحت نکن!
یادمان باشد صحبت‌هایی که رنگ و بوی نصیحت داشته باشند کمتر اثر می‌کنند و مستقیم گفتگو کردن در برخی از مسائل ما را به هدف که نمی رساند هیچ، اغلب از آن هم دور می‌کند.

یک غار
هر ازگاهی به غار تنهایی خودمان سری بزنیم و به خودمان یادآوری کنیم که شیرینی زندگی با خدا در هیچ یک از لذت‌های امروزی یافت نمی‌شود. در تنهایی و به دور از هر گونه قیل و قال می‌شود راحت‌تر نتیجه گیری کرد و برنامه زندگی را چید.

***
*صرفا جهت آرشیو
**کار شده در سرسرا
۰ نظر ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۴۶
مریم حدادی

عادت مثل گرد و غباری است که وقتی روی هر چیزی بنشیند، احتیاج به وقت و انرژی دارد تا تمیز شود. عادت در زندگی مشترک دقیقا با همین مفهوم برابری می کند. زندگی مشترک هم مثل تمام اتفاقات دیگر زندگی، احتیاج به ابتکار و نوآوری دارد تا تازه بماند. به خصوص در ارتباط خانم خانه با همسرش از آن دسته از اتفاقات است که بیشتر از همه، به آن‌چه گفته شد احتیاج دارد و شاید در هیاهوی بچه‌ها و کار بیرون از خانه و اجاره خانه و… همین مهمِ ساده فراموش شود و آنچه که نباید اتفاق بیافتد.

سلام!
بعضی از خانم‌های خانه‌دار این‌قدر خودشان را درگیر کارهای آشپزخانه و شست و رُفت‌های منزل می‌کنند که متوجه آمدن همسر نمی‌شوند. اما اگر حدود برگشتن همسرتان از محل کار را بدانید و تا آن زمان قسمتی از کارها تمام شود، ‌می‌توانید شما در را به روی همسرتان باز کنید نه اینکه او کلید را در بیاندازد و وارد شود و این یعنی به استقبال رفتن! با تمام مضامین و احترام نهفته در خودش.

گنجینه‌ لباس
این روزها بعضی از کمدهای لباس، حکم گاوصندوق‌ را پیدا کرده‌اند که از لباس‌های مجلسی و نسبتا مجلسی محافظت می‌کنند. حتی می‌شود از بین آن لباس‌ها مواردی را پیدا کرد که همسر آن خانم هرگز آن را ندیده است. همین یکنواخت لباس پوشیدن و همیشه یک مدل در خانه راه رفتن خودش کسالت آور است. اگر نگاهی دوباره به کمد لباس‌ها بیاندازیم شاید بتوانیم هر روز یک مدل لباس ساده و نه مجلسی بپوشیم…

مدیریت زمان
اگر از میان ساعت‌های رسیدگی به بچه‌ها و میهمانی‌ها و خانه‌ مادر و مادر شوهر رفتن زمانی را کنار بگذاریم فقط برای گذراندن با مرد خانه، احتمالا گره بسیاری از کارها در همین زمان‌های کنار گذاشته شده باز خواهد شد. باید به این نتیجه برسیم که زندگی ما به این ساعت‌ها احتیاج دارد.

یک‌ هم‌سر ایده آل
خوب بودن در نظر همسر فقط با همراهی و در بعضی زمینه‌ها فداکاری به دست می‌آید ولی شاید چیزی که ورای این‌ها به شما کمک خواهد کرد ابتکاراتی‌ است که شما در خانه‌داری و همسر داری‌تان به کار می برید. ابتکارات ساده و بی هزینه.

بی دلیل
تشکر کردن فقط برای کارهای بزرگ و سخت نیست. برای ساده ترین کارها هم از هم‌سرتان تشکر کنید. شاید بگویید مثلا نان خریدن که وظیفه‌اش هست و تشکر ندارد. اما همین تشکر ساده نشان می‌دهد که شما زحمات همسرتان را می‌بینید هرچند به قول خیلی ها وظیفه شان باشد.

این‌جا خانه‌ شماست
از همسرتان بخواهید در یک روز تعطیل به شما کمک کند تا چینش وسایل خانه را جا به جا کنید. حساسیت به خرج ندهید، مطمئن باشید پیشنهادات خوبی خواهد داشت که احتمالا به ذهن خودتان نمی‌رسیده.

ساعت مطالعه
زمانی را با مشورت با هم قرار دهید تا صرفا مطالعه کنید. منظور از این زمان یک زمان طولانی نیست، در شبانه ۱۰ دقیقه را هم به این کار اختصاص دهید کفایت می‌کند. کتابی را انتخاب کنید و در کنار هم بخوانید. مطمئنا بیشتر از برنامه های تلویزیون در کنار هم قرار خواهید گرفت.

مشاور شما
یقینا برای هر کسی در زندگی‌اش یک سری سوالات پیش می‌آید که تنها با مشورت با یک فرد آگاه و مومن به جواب خواهد رسید. شاید اصلا عده‌ای به دنبال این بحث نباشند، عده‌ای هر از گاهی به طور اتفاقی برنامه‌های مشاوره ای تلویزیون را ببینند و عده ای هم به دنبال کتاب‌ها و مجلات و سایت‌هایی که در این زمینه ها باشد بسنده کنند. اما باید گشت و از میان این همه مشاور و دکتر مشاور خانواده یک نفر را پیدا کرد که بیشتر از همه مطالبی که می گوید به کار ما می‌آید و مطابق عقاید و شرایط مذهبی ما هست و در همین راستا جواب ما را خواهد داد و زندگی شما را در همین زمینه هدایت خواهد کرد.

یک پدر و مادر خوب
وقتی پای فرزند به زندگی دو نفره باز می‌شود کلی تغییر و تحول با خودش می آورد کلی کار و کلی مراقبت که باید از خیلی چیزها گذشت و از نو رسیده مراقبت کرد. خیلی از خانم‌ها دیگر تمام وقت و توجه‌شان را صرف کودک می‌کنند. این در حالی‌ است وقتی پدر و مادر خوبی خواهند بود که ابتدا زن و شوهر خوبی باشند و حضور نقش دیگری در حجم کارهای بچه کم‌رنگ نشود.

یک راهِ حل
سعی کنید در مورد زندگی مشترک و آسیب شناسی آن زیاد مطالعه کنید صحبت‌های مشاورانِ دارای صلاحیت را در این زمینه گوش کنید. به سایت‌هایی با این موضوعات سر بزنید و خودتان را همیشه در زمینه خانه و روح خانه به روز نگه دارید.

کوچک‌های بزرگ
همه‌ این‌هایی که در این نوشته آمد، قسمت‌هایی خیلی کوچک از تمام آن چیزی است که باید در خانه‌های‌مان جریان داشته باشد تا جلوه کوچکی از بهشت را در زمین لمس کنیم. شاید با خواندن این دست نوشته‌ها بتوانیم با کارهایی در ظاهر کوچک بشود بنای زندگی را مستحکم‌تراز قبل ساخت؛ ان‌شاءالله.

***
*صرفا جهت آرشیو
**کار شده در سرسرا
۰ نظر ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۰۸:۰۰
مریم حدادی

بالا رفتن یا پایین آمدن از نردبام مستلزم صحیح قرار گرفتن پله های آن است. اگر اولین پله عرض استانداردی نداشته باشد، خیلی کوچک باشد یا خیلی بزرگ، استفاده از آن را غیر ممکن می کند. حالا اگر همین تعداد پله ها ی نردبام را جدا از هم فرض کنیم و هر کدام را مستقل ببینیم دیگر چیزی به اسم نردبام معنا نخواهد داشت. تمام تعریف این وسیله با پشت سر چیده شدن پله ها کامل می شود.

اگر به زندگی به چشم نردبامی برای رشد نگاه کنیم. می بینیم که تمام اتفاقات خوب و بدش اجزای تشکیل دهنده آن می شوند‌، همان پله ها. یعنی اینکه اگر اتفاقات تلخ و شیرین یکی درمیان در زندگی ما قرار گرفته اند، حتما پیام آوری یک مجموعه منسجم هستند که باید بالاتر برویم تا آن را ببینیم. تا لحظه ای که روی خود نردبام باشیم درک صحیحی از چگونگی ش نخواهیم داشت. باید لحظه ای بایستیم، نفس عمیق بکشیم و نگاهی به پله های پشت سر بیاندازیم و نگاهی به بالا.

اگر قرار باشد مدام به سختی فکر کنیم و آن ها را جدای از خوشی ها ببینیم و تمام فکر خودمان را مشغول سخت گذشت روزهای زندگی کنیم؛ انگار که پله های نردبام را جدا کرده ایم و هر کدام را یک گوشه ای گذاشته ایم. دیگر این تکه های جدا شده نردبام نیستند و این موقعیتی که ما در آن قرار داریم زندگی نیست.

وقتی به خاطر مشکلات و روزهای سخت آه می کشیم. همین کلمه دو حرفی کلی بار منفی را به دوش می کشد که یعنی ای کاش این روزها نبود. ای کاش فلان اتفاق نیافتاده بود و در فلا موقعیت طاقت فرسا قرار نگرفته بودیم. و همه این ها یعنی آرزو می کنیم کاش نردبام زندگی مان یکی در میان پله داشت!

نردبام با تمام پله هایش کامل می شود و زندگی با تمام سختی ها و بالا و پایین هایش.

۰ نظر ۲۸ بهمن ۹۳ ، ۰۸:۰۰
مریم حدادی

وقتی یک گلوله کوچک برفی از روی یک کوه بلند پر از برف به پایین می‌غلتد، اولین لحظه‌های حرکت‌اش کوچک است و  فقط سُر می‌خورد به سمت پایین، کم کم همین گلوله کوچک برف‌های مسیرش را با خودش همراه می‌کند و لحظه به لحظه بزرگتر می‌شود.
اگر تخته سنگی یا تنه‌ درختی سر راهش قرار نگیرد هیچ بعید نیست این گلوله بزرگ عامل یک بهمن شود. بعد یک دنیا برف راهی شده به سمت دره و صدای مهیب و بعد هیچ!
خیلی از ما وقتی از کوه بلند خودمان بالا می‌رویم و همه را از آن بالا نگاه می‌کنیم، گاهی اوقات کافی است تا یک نفر یا یک چیز یا یک اتفاق کوچک این سکوت بالا بلندانه کوه ما را به هم بزند و آن وقت است که عصبانی می‌شویم!
اما دو حالت وجود دارد، یا در همان حال عصبانیت سکوت می‌کنیم و سعی می‌کنیم فکر کنیم بعد تصمیم می‌گیریم چه کنیم. اما حالت دوم و ادامه دادن‌ و پا به پا با عصبانیت جلو رفتن،  مساوی می‌شود با یک بهمن عظیم! وقتی در حال عصبانیت تصمیم می‌گیریم، حرف می‌زنیم و یا شاید هم فریاد، خودمان را آماده می‌کنیم برای اتفاقاتی که جبران آن خیلی مشکل می‌شود و یا شاید اصلا نشود جبران کرد و بعد فقط ما می‌مانیم و یک اتفاق تلخ و باز کوه تنهایی.
بهتر است در زندگی یک دشت سرسبز باشیم که مستعد گلستان شدن است نه یک کوه بلندِ دست نیافتنی که هر لحظه احتمال بهمن دارد...

***

*صرفا جهت آرشیو

**کار شده در سایت خوب 5روز

۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۶
مریم حدادی
ستاره‌ها، مثل همه چیزهای دیگری که اطراف انسان‌ها قرار گرفته‌اند، اسم و رسم دارند. ستاره‌ نوترونی یکی از آن انواع ستاره‌ها است که ساختار و ویژگی‌هایش باعث شده تا تاثیر گذشت زمان روی آن متفاوت باشد. زمان برای این ستاره در قطب‌ها کند‌تر می‌گذرد و در استوا تندتر در هسته جوری دیگر میگذرد، تکلیف ستاره نوترونی با خودش معلوم نیست.
خیلی از انسان‌های اطراف ما، ستاره‌های نوترونی سیاری هستند که در نقش افراد حاضر در کوچه و خیابان و سرکلاس درس و پشت پیشخوان مغازه و... جا خوش کرده‌اند. انسان‌هایی که در مکان‌ها و زمان‌های مختلف چندین و چند برخورد و اخلاق متفاوت دارند طوری که اگر قرار باشد انسان‌ها را از نظر اخلاق‌شان دسته بندی شوند، انسان‌های نوترونی تقریبا در همه‌ دسته‌ها حضور دارند، دسته‌ انسان‌های خوش‌اخلاق، بد اخلاق، تندخو، نگران، ناراحت و...  هر دم بر یک مزاج هستند و تو هر روز باید این دلهره را داشته باشی که حالا امروز اخلاقش چه‌طوری است؟
اطرافیان می‌فهمند که زندگی کردن با این‌ افراد سخت است. مواقعی که نتوانند اخلاق و رفتار این دسته از انسان‌ها را پیش بینی کنند، ترجیح می‌دهند خودشان را گرفتار ماجرای تازه‌ای نکنند و بگذارند و بگذرند.
زمان که بگذرد، خیلی از انسان‌های نوترونی در دسته فراموشی طبقه بندی خواهند شد.
***
*کار شده در سایت پنج روز
۲ نظر ۲۲ دی ۹۳ ، ۰۹:۰۰
مریم حدادی

یک جاده عریض و طویل که نه ابتدای‌ش معلوم است نه انتهای‌ش، تا چشم کار می‌کند بیابان است هر از گاهی بوته‌ی خاری، گوشه‌ای روییده است. اغلب ماشین‌هایی که از این جاده عبور می کنند کامیون‌های باری هستند. شاید منطقی نباشد یک نفر تک و تنها کنار این جاده راه برود، بنشیند، استراحت کند و دوباره راه برود...

فردی که نا امید است از همه چیز دل می‌بُرد و می‌نشیند و گوشه‌ای و فقط منتظر اتفاقات می‌افتد تا به دنبال‌ش بیاید. او هم کمی بالا و پایین می‌کند تا ببیند به نظر خودش می‌تواند با مشکل به وجود آمده بجنگد یا نه؟! نا امیدی مثل مواد شوینده حافظه‌ی مثبت ما از خودمان را پاک می‌کند و فقط نیم‌رخ منفی ما را به  ما نشان می دهد. زمان که بگذرد هدف‌های مهمی که مد نظر بوده هم به فراموشی سژرده می شود و انسان بی هدف هم که انگیزه برای هیچ کاری ندارد. کم‌کم شاید به این سوال فکر کند که اصلا زندگی برای چه؟ چه هدفی پشت زنده بودن هست؟ و همین طور سر کلاف منفی بافی را می‌گیرد و آن را تا انتها دنبال می‌کند بی هیچ هدفی!

نا امیدی درست مثل بیابانی است که یک جاده از آن می‌گذرد و فرد نا امید عابر سرگردانی است در این برهوت که انتظار هیچ چیزی را ندارد و فقط کلاف منفی‌ش را دنبال می‌کند، کلاف که کامل باز شود، احساس می‌کند همه چیز تمام شد! می رود می‌ایستد وسط جاده و منتظر حادثه‌ای می‌ماند..

 

***

*صرفا جهت آرشیو.

**کار شده در سایت خوب پنج روز

 

۱ نظر ۰۶ دی ۹۳ ، ۰۸:۵۰
مریم حدادی
عکس از مریم حدادیعکس از مریم حدادی

وقتی قرار باشد خانه‌ای ساخته شود، اصل‌ش این است که به دنبال بهترین نقشه و ابزار لازم باشیم. حالا ازدواج که محکم‌ترین بنا‌هاست احتیاج به وسواس خاصی در انتخاب نقشه دارد که تا بهشت پایدار باشد و گزندی به آن نرسد. اگر از روی نقشه حرکت کنیم.
کانون ازدواج آسان همان جایی است که سعی می کند راه ناصاف این‌ روزهای ازدواج را هموار کند.

چرا کانون ازدواج آسان؟
ساختمان قدیمی آن طرف خیابان که از پشت پرده‌‌های دفتر کانون دیده می‌شود از اولین دلایل تاسیس کانون ازدواج آسان بوده است. ساختمان قدیمی روزی دادگاه خانواده بوده. می گویند روزهایی که صف‌های طولانی دادگاه را می‌دیدند به فکر بودند که نگذارند کار زندگی‌ها به این مرحله برسد. می‌خواستند اصولی‌تر مشکل را حل کنند خیلی قبل‌تر از این‌که کار به این صف‌ها و ساختمان قدیمی بکشد. پس همان ۱۷ سال قبل کانون ازدواج آسان را تشکیل دادند.

مهریه باید کم باشد
یکی از شرایط کانون برای ثبت نام مهریه کم  بوده است. اما این‌روزها کم‌تر کسی مهریه پایین دارد. مسئول کانون می‌گوید عروس با مهریه زیر صد سکه نداریم. می‌گوید حتی شاید در شهرستان‌ها سخت‌گیری ها در این زمینه بیشتر هم باشد.

مراسم‌‌ آبرومندانه
کانون مراسم ازدواج زوج‌های جوان را بدون هیچ اسمی از خودش برگزار می کند و سعی می کند پذیرایی های مراسم به بهترین شکل انجام شود.

جهیزیه نداریم
حاج خانم حسنی از مسئولین کانون است. با دلسوزی تمام در این مجموعه فعالیت می‌کند. از جهیزیه‌ای می‌گوید که زمانی با کم‌ترین قیمت در اختیار زوج‌های جوان قرار می‌گرفته از نگرانی‌هایشان برای جهیزیه‌هایی که با سختی باید تهیه شود. در این یکی دو ماه اخیر با تغییر قیمت‌های بازار، کانون دیگر مثل سابق نمی‌تواند پاسخ‌گوی زوج‌های جوان باشد.

فقط ازدواج نیست
کانون ازدواج آسان در کنار تسهیل امور ازدواج، اشتغال‌زایی نیز داشته است. دوخت لباس‌های عروس، معرفی عروس‌ها به آرایشگاه‌های مورد نظر کانون، عکاسی و فیلمبرداری مراسم و… همه‌ و همه مشاغلی است که در کنار سر و سامان دادن زوج‌های جوان فعال شده‌اند.

گره‌های ازدواج
می گویند با تسهیل این امور می‌توان خیلی از گره‌های ازدواج را باز کرد. می‌شود خیلی از آبروها را خرید. بیشتر مشکلات زمانی است که جوان‌ها و خانواده باید درآمد اندک مراسم‌ها را برگزار کنند.

ارتباط هست
بعضی افراد بعد از چندین سال به کانون سر می‌زنند و خودشان را از مراجعین کانون معرفی می‌کنند که چند سال پیش با کمک‌های همین جمع به خانه بخت رفته‌اند.

 قایقِ زندگی
پای صحبت‌های حاج خانوم حسنی که بنشینی گذر زمان را متوجه نخواهی شد. دلسوزانه جواب همه سوال‌ها را می دهد. ازدواج را به قایقی تشبیه می‌کند که باید در اقیانوس زندگی به مسیر خودش ادامه دهد. دریا گاهی آرام است گاهی طوفانی. باید با بالا پایین‌هایش ساخت. می‌گوید جوان‌های مجردِ این روزهای ما کم‌تر با مشکلات زندگی آشنا شده‌اند کمتر در جریان اتفاقات مالی خانواده‌شان قرار می ‌گیرند به خاطر همین بعد از ازدواج که روی دیگر زندگی را ببینند سختی‌ها را درک می‌کنند و معلوم نیست بتوانند درست مدیرت‌ش کنند یا نه.

نیاز به آموزش داریم
خیلی از مشکلات زندگی جوانان به خاطر عدم آگاهی آنان است، مسئولین کانون ازدواج آسان معتقدند اگر در مدرسه و دانشگاه آموزش‌های لازم را ببینند تا بدون اطلاع و آگاهی وارد زندگی نشود و مشکلی برای‌شان به وجود نیاید.

اوایل کار آسان‌‌تر بود
می‌گویند اوایلی که کانون کار خود را آغاز کرده بود، کار خیلی آسان ‌تر بود. توقع‌ عروس‌ ها و خانواده ‌ها کم‌تر از امروز بوده. با شرایط آسان ‌تری جهیزیه و مراسم‌ها تهیه و برگزار می‌شده.

بی‌‌چشم‌داشت
از کمک‌ های دولتی می‌ پرسم. می‌ گویند هیچ کمکی از جانب دولت در این چند سال دریافت نکرده ‌اند در تمامی این سال‌ ها بی‌ چشم داشتی از بودجه‌ های دولتی به فعالیت خود ادامه داده‌ اند. این‌ ها در صورتی است که کمیته امداد و برخی دیگر از سازمان‌ها مراجعینی را برای کانون ازدواج اسان می‌فرستند ولی کم‌ ترین کمک و یا هماهنگی با این مجموعه نشده است.

***
*گزارشی بود از کانون ازدواج آسان تهران، کانونی که تمامی تلاش خالصانه شان را برای فراهم کردن شرایط ازدواج در این مسیر پر فرازو نشیب اقتصادی انجام می دادند.

**کار شده سایت سرسرا.

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۱:۵۱
مریم حدادی


یکی از اتفاقات شیرین زندگی اغلب دخترها، ازدواج است و طبیعتا خانه‌داری در ادامه آن. روزهای اول خانه‌داری شاید سخت باشد اما شیرین است. شیرینی‌ ای که اگر تکراری شود، طعم و عطر و لذتش فراموش خواهد شد. برای حفظ لذت خانه داری، احتیاج به کارهای گسترده و بزرگی که از توان ما خارج باشد، نیست. شاید کارهای کوچکی باشد که انجام‌شان تاثیر بزرگی بر زندگی بگذارند.


خانه‌داری یا یک چرخه‌ی کار؟
این‌که هر روز صبح بیدار شوی و خانواده را راهی محل کار کنی، تازه شروع یک روز کاری در خانه است. آماده کردن ناهار، گردگیری، تمیز کردن آشپزخانه، شستن ظروف، شستن و اتو کشیدن لباس‌ها و… بخش‌هایی از کارهای خانه است که به مرور زمان وقتی که یکنواخت شود، کسل کننده خواهد بود. اما اگر خوب به آن‌ها نگاه کنیم منافذ روشن نور را در آن می بینیم. نوری که می‌تواند تازگی و طراوت را به زندگی بازگرداند.

بی‌هزینه خلاق باشید
زمانی که به خانم‌های خانه دار می‌گویی “تغییراتی در خانه ایجاد کن”، آن را هم‌ ارز “وسایل جدید خرید کن” تلقی می کنند و سریع از گرانی و ناهماهنگی‌ش با درآمد می‌نالند. اما می‌شود با کمترین کارها با وسایل موجود در خانه این تغییر و تحول را به وجود آورد. جا به جا کردن قاب‌های روی دیوار، تغییر جای گل‌دان‌ها، تغییر دادن موقعیت وسایل تزیینی خانه، تغییر چینش مبل‌ها می‌تواند کنار هم مقداری از یکنواختی کارهای روزانه را کم کند و در همان فضای قدیمی با چینش جدید احساس تازگی را به ارمغان آورد.

قنادِ خانه
کیک پختن و شیرینی درست کردن، از کارهای جذاب خانه‌داری است. وقتی در میان غذا پختن‌های روزانه چیزی درست می‌کنید که طعم‌ش مورد پسند خودتان و خانواده است، لذت خاصی خواهد داشت. فکر کردن به این که این کار جدید می تواند مورد استقبال همسر و فرزندان قرار بگیرد به یک خانم خانه دار انرژی می‌دهد تا بقیه روز را با همین علاقه سپری کند. همچنین با این کار در هزینه های خانه و خرید شیرینی صرفه جویی می کنید.

خانه‌ زنده
این روزها با وجود گل‌ های آپارتمانی دیگر بهانه ای برای نداشتن آن‌ ها در خانه‌های کوچک و کم‌ نور باقی نمی‌ ماند یا نگه داری از یک جفت قناری زحمت زیادی ندارد، در عوض زندگی را به جریان می‌اندازد.

یاد ایامی
تمام هنر یک خانم خانه دار زمانی معلوم می‌شود که در میان کارهای‌ش برای یک کار جدید، زمانی را تعریف کند طوری که برای کارهای روزمره‌اش مشکلی پیش نیاید. با یک هماهنگی ساده با دوستان قدیمی می شود به روزگار خوب گذشته برگشت.

سفر به گذشته
عکس‌ بهترین وسیله برای ثبت خاطرات است. اگر گوشه ای از خانه را برای گذاشتن عکس‌ ها تعریف کنیم، می‌ توانیم گذشته را به حال بیاوریم  و می‌شود هر چند وقت یک بار عکس‌ها را جا به جا کرد.

برای همه
اگر در نزدیکی‌ خانه فرهنگسرا یا یک مجموعه با همین مشخصات هست، می توان در برنامه های آن شرکت کرد. گاهی اوقات کارهای عام المنفعه ای انجام می شود که ایده و اجرای آن در مکان هایی شبیه همین فرهنگسرا ها انجام شده. با قبول کردن بخشی از یک کار و صرف مقداری زمان، احساس رضایت و حس خوب کار خیر، انرژی مضاعفی می شود برای روزهای دیگر زندگی.

زندگی بر مدار شما می‌ چرخد
خانم خانه، محور اتفاقات خوب آن خانه است. اگر کسل باشد یا شاد و پر از شور زندگی، هر دو تاثیر خود را روی خانواده خواهد گذاشت. اتفاقات کوچک و بزرگ زندگی را می‌توان با کارهای ساده برای عزیزان‌مان شیرین و خاطره انگیز کنیم. حالا که زندگی بر مدار شما می‌چرخد، زندگی بخش بتابید.

***
*کار شده در سایت سرسرا
۱ نظر ۲۶ آبان ۹۳ ، ۱۲:۱۱
مریم حدادی

امروز اولین روزی است که برای تدریس و مشاوره تحصیلی می روم. مامان مثل همیشه نگران است. پیامک می زنم : "رسیدم. نگران نباش مهربون". آدرس را به راننده تاکسی می دهم. در خیابانی نگه می دارد. کوچه ای را با دست نشان می دهد و می گوید باید همین جا باشد. پیاده می شوم. چادرم را مرتب می کنم. از روی جوی کوچک آهسته می پرم. موبایل را دوباره در می آورم. آدرس مدرسه را چک می کنم. کوچه اول می پیچم داخل. تابلوی دبیرستان دخترانه را می بینم. وارد می شوم. پرده ضخیم را کنار می زنم. قدم هایم را تندتر بر می دارم.

در می زنم و وارد دفتر مدرسه می شوم. اینقدر همه در رفت و آمد هستند که کسی متوجه حضور یک نا آشنا نمی شود. به دنبال مدیر می گردم. یک نفر از پشت سرم می گوید امرتون رو بفرمایید. به سمت ش بر می گردم. احمدی هستم. با مدیر مدرسه کار دارم. می گوید مدیر خودم هستم بفرمایید. دوباره خودم را معرف می کنم و می گویم که برای مشاوره دعوت شده بودم. خوش آمد می گوید. خودش تا اولین کلاس همراهم می آید و من را به بچه ها معرفی می کند.

ساعت سوم کلاس هاست و من اینقدر از این موقعیت جدید و شور وانرژی بچه ها انرژی دارم که اصلا متوجه خستگیِ سه ساعت روی پا ایستادن نمی شوم. برگشته ام به زمان دانش آموزی خودم هر چه جلوتر می رود از قبول این پیشنهاد راضی تر می شوم. پنجره کلاس باز است. صدای اذان را می شنوم و به ساعت نگاهی می اندازم.  چیزی به تمام شدن این ساعت نمانده.

به سمت دفتر می روم تا وسایلم را بر دارم. خانم مدیر خسته نباشیدی می گوید و می گوید نمازجماعت که داخل مدرسه برگزار می شود. تشکر می کنم و آدرس حرم را می گیرم. با آدرسی که خانم مدیر داد تا حرم راه زیادی نیست. پیاده شاید ده دقیقه. فکر می کردم پاییز قم گرمتر از تهران باشد آن هم سر ظهر. گوشه شالم را روی را در دست می گیرم و هر از گاهی جلوی صورتم می گیرم و تندتر قدم بر می دارم.

نمازم که تمام می شود سریع خودم را به ضریح می رسانم و بعدش هم دوباره تا مدرسه می دوم. چند دقیقه به شروع کلاس آخر مانده است. به مامان پیامک می زنم: در حرم بانو، نائب الزیاره بودم! دیدی ماهی یک بار قم آمدن اینقدر ها هم سخت نیست؟! عوضش یک نفر به جایت در حرم زیارت می کند!

***

*با عرض ادب و احترم خدمت تمام نویسندگان عزیز؛ شبه داستانک بالا، تنها چرک نویسی بود برای تمرین. 

**دقیقا یادم نیست در کدام شماره نشریه الکترونیکی باب الکریمه منتشر شد.

۰ نظر ۱۷ آبان ۹۳ ، ۱۲:۱۰
مریم حدادی

عشقه‌ می‌پیچد به هر چه سر راه‌ش باشد فرقی نمی‌کند درخت باشد یا نرده‌ی ساختمانی چوبی در دل جنگل و یا صخره‌ای بزرگ و محکم کافی‌ست سر راه‌ش قرار گرفته باشد، ساقه‌های ظریف‌ش را هدایت می‌کند و برگ‌های کوچکِ سبزِ قلبی شکل‌ش را می‌پیچاند دور هرچه که سر راه‌ش باشد و همین‌طور بالا می‌رود و بالا می‌رود.

کافی است یک درخت تنومد بلند سر راه عشقه قرار بگیرد. عشقه از پایین درخت شروع می‌کند و می‌بیند که درخت چطور شوق آسمان دارد. راه مارپیچ‌ش را می‌گیرد و می‌رود، می رود و به شاخه‌های تنومند می‌رسد بعد هم کوچکترین شاخه‌ها را پیدا‌ می‌کند و فقط می‌پیچد به دورشان. آنقدر که دیگر درخت خفه می‌شود و بزرگترین آرزویش می‌شود روزنه‌ای نور و نه دیگر آسمان و بعد هم درخت می‌ماند و آرزهایی که دفن شدند زیر برگ‌های ریز و قلبی شکل. 

 دنیا و فراموشی هم با آدمی‌زاد همان کار را می‌کند که عشقه با درخت‌ِ بلند. اول‌ش فکر می‌کنیم که راحت می‌شود این ساقه‌های ترد و کوچکِ سبز رنگ را که رنگ زندگی دارند کم کم جدا کرد و کنار زد. ولی زمانی می‌رسد که می‌بینیم تا کوچک‌ترین منافذ ذهن‌مان هم‌رنگ فراموشی شده است و تمام وقت‌مان را صرف کندن همین برگ‌های کوچک کرده‌ایم. مایی که شوق رسیدن داشتیم و هدف‌مان دیدن آبیِ لبخند خدا بود نه سبزِ زمین‌گیر دنیا و فراموشی آغوش خدا.

و باز تنها خود خداست که می‌تواند با یک لبخند‌ش عشقه‌ را کنار بزند و دوباره آسمان و ابر و خورشید و زندگی را در کام جان‌مان بریزد و طعم‌ لبخندش را بچشاندمان.

***

*نوشته هایم را صرفا آرشیو می کنم در زیتون اگر فردا روزی سایت ها ونشریات نبودند، تکه های پازل ذهنم را یک گوشه برای خودم داشته باشم.

**کار شده در سایت خوبِ 5روز

۰ نظر ۰۹ دی ۹۲ ، ۱۱:۵۰
مریم حدادی