زیتون

۳ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

ارد‌ی‌بهشت‌ 91، آخرین باری است که دست به قلم شده‌ای! دو سال گذشته! دو سال خیلی طولانی‌ است برای تویی که از پشت پنجره چشمان من، نوشتن را زندگی می‌کردی... تمام این دو سال مثل ماهیِ قرمزِ کوچکِ عید وقتی که از تنگ بیرون افتاده باشد، چشم دوختم به صفحه وبلاگ‌ت بلکه دست‌ت را تکان بدهی و منی را که دارم از بی‌آبیِ نبودن نوشته‌هایت بالا و پایین می‌پرم را نجات بدهی. ولی...

اعداد و ارقام شناسنامه را کاری ندارم. تو اردی‌بهشتی‌ترین مرد زمین بودی! دست‌های‌ت بوی یاس‌های بنفش خانه مادربزرگ را داشت و کلمات‌ت، سبزترین مزرعه‌هایی بود که دیده بودم ولی...

به اعداد و ارقام تقویم کاری نداشته باش، همین امروز هم که بنویسی، می‌شود اردی‌بهشت من! بیا و این بار بهانه‌ها رابریز توی جوی کوچک زیر پل و از پشت سر بلند بگو: "چشم‌های‌ت را ببند" و بعد یک دسته گل وحشی بگذار توی دست‌های‌م! 

فکر می‌کنم شبیه رگبارهای بهاری شده‌ام که نه زمینی را سیراب می‌کند و نه دلی را شاد، فقط هر از گاهی می‌زند که یادآوری کند، آی مردم! بهار شده! و من هم هر از گاهی این‌ها را می‌نویسم تا فقط فراموش نکنی اردی‌بهشتی‌ترینی، ولی....

****

*حالا هی بگو غصه نخور! مگر چقدر دل‌خوشی توی دست‌های کوچک‌م جا می‌شود؟!

** بعد از مدت ها خاک خوردن گوشه آرشیو, منتشرش می کنم بلکه نام اردیبهشت, مرحمی باشد بر این روزهای زمستانی!

۰ نظر ۲۳ دی ۹۴ ، ۰۱:۱۱
مریم حدادی

باید یک روز وقت خالی کنم و تمام صفحه های این چند ماه که این طرف و آن طرف نوشته ام و منتشر شده را اینجا در یک دسته بندی جداگانه بایگانی کنم. خدا را چه دیدید، شاید یک نفر از این حوالی رد شد و به کارش آمد! 

***

*فلان روزنامه و هفته نامه و ضمیمه فلان و مجله بیسار هم که بنویسی، آخرش هیچ جا وبلاگ خود آدم نمی شود...

۰ نظر ۲۲ دی ۹۴ ، ۱۵:۰۵
مریم حدادی

از صبح هی توی ذهنم دنبال یک عطر آشنا می گردم عطری که بوی خاطرات قدیمی را بدهد. مى روم سراغ عطرهای روی میز، ژوپ قرمز بیشتر از همه، عطر قدیم را دارد. راستش نمی دانم ژوپ از چه ترکیب عطرهای ساخته شده اما برای من عطر بهارنج را زنده می کند. یک عطر زنده ی سیال! 

خاطرات برای من با عطرها کدگزاری می شوند. بعضی های شان را که حس می کنم سرم گیج می رود از خاطرات تلخ همراه ش و بعضی های شان هم شوق و زندگی را در رگ هایم می ریزند. من آدم خاطره بازی هستم و عطرها، همراهان وضیفه شناسی هستند برای یادآوری...

...

*آخ که چقدر وبلاگ نوشتن حس نابی است!

۰ نظر ۲۲ دی ۹۴ ، ۱۵:۰۰
مریم حدادی