امروز اگر مشهد بودم می توانستم بین همه شلوغی های زندگی خودم را با یک شاخه گل به حرم تان برسانم و تولد دوردانه تان را تبریک بگویم؟!
می توانستم؟!
****
*من را می بینی آقا؟!
امروز اگر مشهد بودم می توانستم بین همه شلوغی های زندگی خودم را با یک شاخه گل به حرم تان برسانم و تولد دوردانه تان را تبریک بگویم؟!
می توانستم؟!
****
*من را می بینی آقا؟!
سال نود و پنج برای خانواده ما روی کاغذ سال متفاوتی است اما من از آمدنش شادم و این عادی نیست! من بر خلاف تصور خودم به استقبال نود و پنج آمده م و با روی گشاده منتظرم تا اتفاقات ش - که بی شک از الطاف خداوند هستند- زنگ خانه را بزنند.
....
* من هر روز در ذهنم ده مطلب برای زیتون می نویسم و پست می کنم، شما آن ها را لمس کنید.
** دلم تنگ گودر است!!
*** #من_خاطره_بازم
اردیبهشت 91، آخرین باری است که دست به قلم شدهای! دو سال گذشته! دو سال خیلی طولانی است برای تویی که از پشت پنجره چشمان من، نوشتن را زندگی میکردی... تمام این دو سال مثل ماهیِ قرمزِ کوچکِ عید وقتی که از تنگ بیرون افتاده باشد، چشم دوختم به صفحه وبلاگت بلکه دستت را تکان بدهی و منی را که دارم از بیآبیِ نبودن نوشتههایت بالا و پایین میپرم را نجات بدهی. ولی...
اعداد و ارقام شناسنامه را کاری ندارم. تو اردیبهشتیترین مرد زمین بودی! دستهایت بوی یاسهای بنفش خانه مادربزرگ را داشت و کلماتت، سبزترین مزرعههایی بود که دیده بودم ولی...
به اعداد و ارقام تقویم کاری نداشته باش، همین امروز هم که بنویسی، میشود اردیبهشت من! بیا و این بار بهانهها رابریز توی جوی کوچک زیر پل و از پشت سر بلند بگو: "چشمهایت را ببند" و بعد یک دسته گل وحشی بگذار توی دستهایم!
فکر میکنم شبیه رگبارهای بهاری شدهام که نه زمینی را سیراب میکند و نه دلی را شاد، فقط هر از گاهی میزند که یادآوری کند، آی مردم! بهار شده! و من هم هر از گاهی اینها را مینویسم تا فقط فراموش نکنی اردیبهشتیترینی، ولی....
****
*حالا هی بگو غصه نخور! مگر چقدر دلخوشی توی دستهای کوچکم جا میشود؟!
** بعد از مدت ها خاک خوردن گوشه آرشیو, منتشرش می کنم بلکه نام اردیبهشت, مرحمی باشد بر این روزهای زمستانی!
باید یک روز وقت خالی کنم و تمام صفحه های این چند ماه که این طرف و آن طرف نوشته ام و منتشر شده را اینجا در یک دسته بندی جداگانه بایگانی کنم. خدا را چه دیدید، شاید یک نفر از این حوالی رد شد و به کارش آمد!
***
*فلان روزنامه و هفته نامه و ضمیمه فلان و مجله بیسار هم که بنویسی، آخرش هیچ جا وبلاگ خود آدم نمی شود...
از صبح هی توی ذهنم دنبال یک عطر آشنا می گردم عطری که بوی خاطرات قدیمی را بدهد. مى روم سراغ عطرهای روی میز، ژوپ قرمز بیشتر از همه، عطر قدیم را دارد. راستش نمی دانم ژوپ از چه ترکیب عطرهای ساخته شده اما برای من عطر بهارنج را زنده می کند. یک عطر زنده ی سیال!
خاطرات برای من با عطرها کدگزاری می شوند. بعضی های شان را که حس می کنم سرم گیج می رود از خاطرات تلخ همراه ش و بعضی های شان هم شوق و زندگی را در رگ هایم می ریزند. من آدم خاطره بازی هستم و عطرها، همراهان وضیفه شناسی هستند برای یادآوری...
...
*آخ که چقدر وبلاگ نوشتن حس نابی است!
قسم به قلم، به نوشتن؛ وقتی تمام غوغای درونت با آن آرام می گیرد.
قسم به قلم به نوشتن؛ وقتی آخرین راه برون رفت است از تمام فکرهایی که مسیرهای ذهنی زمینی را هزار بار نرفته، برگشته اند.
قسم به قلم به نوشتن؛ وقتی خوب یادت می آورد چگونه باید از خودش مدد بگیری و به کنج کتاب پناه ببری.
****
*آه از جان هایی که تشنه نفس های به شماره افتاده شان را در خلا شیرین از نو زاده شدن، یکی یکی شمردند....
شما تا چه فکر کنید در مورد این تفاوتها؟ شما باید ببینید در دستگاه خداوند این تفاوتها با ارزش هستند یا اینکه بیارزشی هستند.
یعنی اینکه این تفاوت که بین ما اتفاق افتاده و هست و این طوری هست که به هر جهت شما در یک خانواده به دنیا آمدید و من در یک خانواده دیگر، من با یک استعداد دنیا آمدهام و شما با یک استعداد دیگر . در تقریرات خدا اصلاً به یک نفر بیشتر پول میدهد اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ
تو چه فکری کردی؟ بعضیها روزشان کم است، کلاً روزی آنها کم است به جهت پول.
اصلاً این طوری هستند، پول به اینها کم میرسد و به بعضیها زیادتر میرسد، زیرا ان ربک یبسط الرزق لمن یشاء
بعضیها را بسط رزق میدهد و بعضیها را قبض رزق میدهد.
خودشان را نیز بکشند در همین حالت میماند، کار و دعا موثر است، که حالا هر دو را آیه سوره نساء برعهده میگیرد.
هم تلاش مؤثر است و هم دعا، تقدیر خدا هم براساس همین دعا و تلاش شما و چیزهایی که هزاران پارامتر که ما خبر نداریم، که تقدیرات برای ما انجام داده
چه کار کرده؟ عمده این است که میخواهد امتحان کند، این معلوم است، میخواهد امتحان کند.
ولی یک عده را با مرض امتحان میکند و یک عده را با صحت امتحان میکند.
شما اگر در مقام تحلیل حساب کنید که این دارد امتحان میدهد، شما فکر کنید که او در یک خانه خوب نشسته است ولی اینجا یک جلسه امتحان است که در یک جای خوب نشسته است.
***
*تفسیر سوره نساء؛ حجت السلام قاسمیان