زیتون

مکتب تو

چهارشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۲۹ ق.ظ

چای ساز را روشن می‌کنم. پلی لیست کانال مصطفا را پلی می کنم. می‌آید کنارم می‌نشیند. رنگ تی‌بگ توی آب جوش سریع پخش می‌شود مثل عشق شما که در جان عالم پیچید. 

عاشق لحن حماسی تِرک‌های ایرانی و لبنانی اصدار و اناشید‌م. ابتدای یکی‌شان می‌گویند شجاع بودید نه فقط شجاع که با تدبیر هم. 

چای و نبات را هم می‌زنم، مصطفا می‌گوید: یعنی چی شجاع بودن؟! منتظر همین لحظه بودم: سوریه و عراق جنگ شد از این همه کشور توی دنیا،  کسی اومد کمک‌شون؟ ولی ایشون رفتن!

چشم‌های تیله‌ای مشکی‌ش برق می‌زند: چه جوری این‌قدر شجاع شدن؟ اشک پشت پرده چشم‌هایم اجازه ریختن می‌گیرد ولی حالا نه، اشک‌ها بماند برای همان یک شب پای دیگ شله زردی که نذر کرده‌ام هر سال بپزم، برود لای عطر زعفران و گلاب و هل و دارچین. باقی روزهای سال باید از شما بگویم، باید مواظب داغ گوشه قلبم باشم که سرد نشود. آرام و محکم به زبانم جاری می‌کنید: کارهایی که امام حسین می‌کردن رو خیلی خوب انجام دادن، قوی شدن!

ادامه این راه را به ما بسپار سردار، سربازهای خوبی در راه داری. 

نمی‌گذارم این داغ عزیز، این جگر سوخته سرد شود. نه در جان خودم نه در جان فرزندم. 

مکتب‌ت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود سردار دل‌های ما....

۹۹/۱۱/۰۸
مریم حدادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی