وقتی یک گلوله کوچک برفی از روی یک کوه بلند پر از برف به پایین میغلتد، اولین لحظههای حرکتاش کوچک است و فقط سُر میخورد به سمت پایین، کم کم همین گلوله کوچک برفهای مسیرش را با خودش همراه میکند و لحظه به لحظه بزرگتر میشود.
اگر تخته سنگی یا تنه درختی سر راهش قرار نگیرد هیچ بعید نیست این گلوله بزرگ عامل یک بهمن شود. بعد یک دنیا برف راهی شده به سمت دره و صدای مهیب و بعد هیچ!
خیلی از ما وقتی از کوه بلند خودمان بالا میرویم و همه را از آن بالا نگاه میکنیم، گاهی اوقات کافی است تا یک نفر یا یک چیز یا یک اتفاق کوچک این سکوت بالا بلندانه کوه ما را به هم بزند و آن وقت است که عصبانی میشویم!
اما دو حالت وجود دارد، یا در همان حال عصبانیت سکوت میکنیم و سعی میکنیم فکر کنیم بعد تصمیم میگیریم چه کنیم. اما حالت دوم و ادامه دادن و پا به پا با عصبانیت جلو رفتن، مساوی میشود با یک بهمن عظیم! وقتی در حال عصبانیت تصمیم میگیریم، حرف میزنیم و یا شاید هم فریاد، خودمان را آماده میکنیم برای اتفاقاتی که جبران آن خیلی مشکل میشود و یا شاید اصلا نشود جبران کرد و بعد فقط ما میمانیم و یک اتفاق تلخ و باز کوه تنهایی.
بهتر است در زندگی یک دشت سرسبز باشیم که مستعد گلستان شدن است نه یک کوه بلندِ دست نیافتنی که هر لحظه احتمال بهمن دارد...
***
*صرفا جهت آرشیو
**کار شده در سایت خوب 5روز