زیتون

جایی که آسمان به زمین وصل می‌شود...

دوشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۴۳ ب.ظ

این شب‌ها بر خلاف عادت، خواب‌ها شفاف و نزدیک در خاطرم می‌مانند.

وسط چند دقیقه خواب بهم ریخته دیشب و امروز،  دیدم مقابل تابلوی کوچک حرم شما که روی کابینت گذاشته‌ام ایستاده‌ام و می گویم: «بزرگوار! شما دل‌ت تنگ نمیشه واسه ما، ما دل‌مون خیلی تنگ میشه واسه شما!» 

تجزیه و تحلیلی ندارم برای این ادبیات، فقط می دانم رابطه من با شما یا شاید همه مجاورین با شما، شبیه کسانی نیست که می‌آیند یک هفته در کنار حرم زندگی می‌کنند و هوایش را نفس می‌کشند. من حرم را خانه امن سایه بزرگی می‌دانستم که هر وقت گم می‌شدم حتما در آنجا پیدا می‌شدم. 

من با شما ارتباط امام هشتمی نداشتم! ببخشید! ولی برای من آقای مهربانی بودید که همیشه اولین و آخرین گزینه برای جستجوی آرامش بود.

آقا از شما دورم! و دلم برای این امام هشتم نشناختن تنگ شده!

آقا!

۹۹/۱۱/۲۷
مریم حدادی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی