کسی که میخواهد بنویسد، اگر نخواند میمیرد! اول قلمش بعد روحش و بعد هم طبیعتا خودش!
سردبیرها این وسط بهانهاند!
***
*مختارید که خط آخر را با هر وزن و لحنی، مثلا جُک مانند! بخوانید!
** دنبال بهانه میگردی چرا دیوار سردبیرها را کوتاه میکنی؟!
کسی که میخواهد بنویسد، اگر نخواند میمیرد! اول قلمش بعد روحش و بعد هم طبیعتا خودش!
سردبیرها این وسط بهانهاند!
***
*مختارید که خط آخر را با هر وزن و لحنی، مثلا جُک مانند! بخوانید!
** دنبال بهانه میگردی چرا دیوار سردبیرها را کوتاه میکنی؟!
واژهها خوششان میآید خودشان را به در و دیوار ذهنت بکوبند؛ بعد همینطور بیایند جلوی ذهنت تجمع کنند، بالا و پایین بپرند، هرچهقدر هم که محلشان نگذاری باز هم کم و بیش متوجهشان میشوی شاید بیشتر دل آدم بخواهد که سر به سرشان بگذارد!
اینقدر جلوی ذهنت جمع میشوند که ارتفاعشان اندازه قد ذهنت میشود. نوشتن شروع میشود! کلمهها را بر میداری، میگذاری روی کاغذ جا به جا میکنی، خط میزنی، میشود یک مقاله، یک پست وبلاگ، یک…
آرام میگیرند کنار هم. یک لبخند تحویلت میدهند یعنی که آماده خواندن هستند.
حالا فشار مغزت آمده پایین، دمایش هم.
میشود به کارهای دیگر رسید…
خیلی وقتها، خیلیها دلشان یک غار میخواهد. یک غار که بشود به آن پناه برد. آرام باشی، حرفی نزنی. حس خوبی است غار داشتن. یک جایی مخصوص خودت که بقیه خبر ندارند و چشمی هم به آن.
دوست دارم غارم از آنهایی باشد که باید از یک کوه(حالا نه خیلی بلند) بروی بالا. بعد، وسط راه چند بار بایستی، کمر صاف کنی و نفسی تازه. به ورودیاش که رسیدی همانجا بنشینی، چشمهایت را ببندی؛ یک نفس عمیق بکشی…
دو حالت هست اینجا: یا به غار آمدی که خلوت کنی تا آرام شوی، راحت شوی . یا آمدی تا فرار کنی از چیزی مثل یک حادثه یا مثل یک دلتنگی…
حالت اول بلند میشوی. با همه گرفتگی بدنت. دستت را میگیری به دیوارههای سنگی و ناصاف و حرکت میکنی. میروی داخل. چند قدمی که رفتی یک باریکه نور ببینی و خوشحال شوی که غارت یک غار خاص است! ابتدا دارد و انتها.
حالت دوم وقتی نشستی لبه ورودی همانجا جا خوش کنی کمی فرو بروی در غار و شروع کنی چند کلمهای حرف زدن و شاید چند قطرهای اشک ریختن، کمی که سبک شدی خوشحال از اینکه به مخفیگاه خودت رسیدی و از بههم ریختگیت کم شده. برگردی پایین، بدون اینکه خود غار را ببینی..
حالا غار آدمها توفیر دارد با هم دیگر. یکی غارش میان شلوغیهاست. یکی مسافرت تنهایی ست. یکی میرود زیارت یکی هم واقعا قصد غار میکند!
کسی یک غار عجیب سراغ ندارد؟
***
ربطی به کارهای این ایام نداره این نوشته، خودش آمد..