بعدالتحریر: قبلتر خیلی راحت نسخه میپیچیدم! برای اتفاقات و افراد و شرایطشان! کمکم مسیر اخلاقیم به این سمت و سو رفت که تا شرایط روحی و وضعیت فرد و اطرافیانش در آن حدود زمانی متوجه نشدم نظر کلی ندهم! مِن باب جوال دوز زدن به خود و سوزن زدن به دیگران نوشته شده این متن!
******
بعضی
ها انگار باورشان شده نظام پزشکی دارند! کافی است از درد یکی از اعضای بدنت گلایه
کنی تا بلافاصله شروع کنند به نسخه پیچیدن و حتی قرص و شربت هم تجویز کردن.
بعضی
دیگر هم نظام مهندسی دارند؛ تا ببینند وسیلهای خراب شده یا درست کار نمیکند سریع
میافتند به جانش و چند دقیقه ای شاید هم چند ساعتی کلنجار میروند و اگر درست
نشود برمیگردند و میگویند: " کارش از اینها گذشته!"
به
این نتیجه رسیدهام که اغلب ما احساس میکنیم در رشتهای غیر از رشته تحصیلی
خودمان کارشناسی نانوشتهای داریم که اجازه میدهد بیپروا درموردش بحث کنیم و حتیتر
اجراییش کنیم. مثلا خود من آن اوایل که با کتابها و کلاسهای استادی آشنا شده
بودم، احساس میکردم می توانم به همه، همهی این مطالب را انتقال دهم و آنها هم
زندگی شان دست خوش تغییری مثبت شود. اما کم کم متوجه شدم بهتر است خودم همهی
آنهایی را که شنیدهام را زندگی کنم و
مسئولیتی به نام"تغییر زندگی دیگران" به عهده من نیست.
حالا
مثلا من فکر می کردم مدرک نانوشتهی معتبر روانشناسی دارم؛ خیلیها هم با روشی
مشابه همین فکر میکنند مدرک نانوشته اقتصاد، ادبیات، ورزش، سینما، سیاست، آشپزی
و... دارند.
زندگی
خیلی از ما همین است. باید از یک جایی شبیه تلنگر به بعد، مسیر زندگیمان را طوری
انتخاب کنیم قبل از هر نصیحتی خودمان آن را عملی کنیم. تجربههای نزدیک آن را
مرور کنیم، ابعاد مختلف ماجرا، شرایط روحی افراد و.. کنار هم بچینیم و ببینیم که
از توی همهی این حرفها به راه درست و راهکاری می رسیم و یا فقط یک سری تابلوی
راهنما نشان میدهیم.
باید
باور کنیم که در قبال حرفهایی که میزنیم مسئولیت داریم و بیپشتوانه و سند
راهنمایی کردن درست مثل راه رفتن توی یک غار تاریک است که هیچ قسمت از آن را نمیشناسیم...
***
کار شده در سایت خوبِ 5روز