دستگاه جواب ندارد!
در عجبم از آدمیزادی که خودمان باشیم؛ تا قبل از سر و صدا کردن بچه او را مجبور میکنیم صحبت کند، ساعتها با او تمرین میکنیم هجاهایی را به زبان بیاورد. تلاش می کنیم وسیلهای را دست او بدهیم تا نگهدارد و تکان بدهد. دست ش را می گیریم تا تاتی تاتی راه برود. چند سال بعد وقتی که تمام کارهای بالا را به درستی انجام میدهد می گوییم ساکت باش! شلوغ نکن! اسباب بازیهای ت را جمع کن! سر جایت بشین!...
کاش حوصله روزهای اول را ذخیره میکردیم برای این روزها...
اگر صحبت و برخوردهای ما معادلات ساده ریاضی بودند در یک دستگاه، دستگاه هیچ وقت جواب نداشت! لطف خداست که بچهها بزرگ میشوند و رشد میکنند و کمتر چیزی از برخوردهای ما یادشان میماند...
***
*هم چنان؛ به قول استاذنا، اصل تربیت با خود خداست. ما تلاش خودمان را میکنیم.
** و همچنان؛ هر شب زیر لب زمزمه میکنم اصل تربیت با خود خداست...