هم سایه شما، به نصیحت شما احتیاج دارد.
پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۱۴ ب.ظ
فرض کنید یک تکه زمین در بهترین نقطه حاصلخیز و خوش آب و هوای
کشور را به ما دادهاند.
برای هرگونه استفاده شخصی و کشاورزی از آن هم آزاد هستیم.
احتمالا اولین کاری که می کنیم ساختن حصار و پرچین است. روزهایی
را صرف جمع کردن چوبهای مناسب این کار از جنگلهای اطراف زمینمان می کنیم؛ تا
جایی که دیگر اطراف زمین با چوبها محصور شود و خیالمان راحت که زمین امن شده است.
حالا زمین آماده کشت است.
اما فرض کنید عده ای هنوز به دنبال جمع کردن چوب هستند و هنوز
حصار می سازند و حصار می سازند... صبحها تا ظهر به جنگل میروند برای جمع آوری
چوب و عصر به بعد تا تاریکی شب مشغول به فرو کردن چوبها در زمین میشوند و تناب
پیچی دور آنها و یک نفس عمیق که یعنی کار امروز تمام شد و هیچ برنامه ای برای کشت
ندارند!
اگر ما در همسایگی این فرد بودیم، احتمالا سرزنشش می کردیم و یا
حتی تصمیم می گرفتیم حداقل یک گفتگوی دوستانه با او ترتیب دهیم تا حداقل نزدیکترین
مغازه بذر و نشا فروشی را به او معرفی کنیم...
ولی این روزها خود ما یا افراد اطراف ما مشغول حصار کشیدن اطراف
افکار و کارها و رابطه ها و صحبتها و... خود هستیم و فقط حصار می کشیم و حصار میکشیم
از صبح تا شب، شب هم کابوس همانها را میبینیم. اما اینروزها کمتر کسی متوجه
این تنیدگی های فکری و روحی اطرافیانش می شود و کمتر وقتی گذاشته می شود تا یک
راه حل دوستانه و درست برای این جنس مشکلاتی که در ظاهر مشکلی هم نیستند پیدا شود..
۹۳/۰۸/۲۹
استفاده کردیم.
ان شالله توفیق باشه بیشتر هم استفاده کنیم.