زیتون

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

این شب‌ها بر خلاف عادت، خواب‌ها شفاف و نزدیک در خاطرم می‌مانند.

وسط چند دقیقه خواب بهم ریخته دیشب و امروز،  دیدم مقابل تابلوی کوچک حرم شما که روی کابینت گذاشته‌ام ایستاده‌ام و می گویم: «بزرگوار! شما دل‌ت تنگ نمیشه واسه ما، ما دل‌مون خیلی تنگ میشه واسه شما!» 

تجزیه و تحلیلی ندارم برای این ادبیات، فقط می دانم رابطه من با شما یا شاید همه مجاورین با شما، شبیه کسانی نیست که می‌آیند یک هفته در کنار حرم زندگی می‌کنند و هوایش را نفس می‌کشند. من حرم را خانه امن سایه بزرگی می‌دانستم که هر وقت گم می‌شدم حتما در آنجا پیدا می‌شدم. 

من با شما ارتباط امام هشتمی نداشتم! ببخشید! ولی برای من آقای مهربانی بودید که همیشه اولین و آخرین گزینه برای جستجوی آرامش بود.

آقا از شما دورم! و دلم برای این امام هشتم نشناختن تنگ شده!

آقا!

۰ نظر ۲۷ بهمن ۹۹ ، ۱۷:۴۳
مریم حدادی

می‌گویند امروز روز جهانی عشق است. راست می‌گویند روزهای جهانی عشق ورزیدن به بندگانت، بندگانت به خودت فرارسیده تا کمر راست کنند از زیر بار همین یک سال گذشته...

 

می‌چکد نور از در و دیوار در ماه رجب 

 

حالا بیشتر از هر زمان دیگری با در و دیوار خانه آشناییم، رفاقت کرده‌ایم اینقدر که در قرنطینه با آن‌ها معاشرت کرده‌ایم. در و دیوار هم از آمدن رجب خوشحال‌ند...

 

***

 رجب زیبا، رجب مهربان، رجب آشنا! دست ما را بگیر با خودت ببر به مهربانی خدا...

 

۰ نظر ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۴۰
مریم حدادی

چای ساز را روشن می‌کنم. پلی لیست کانال مصطفا را پلی می کنم. می‌آید کنارم می‌نشیند. رنگ تی‌بگ توی آب جوش سریع پخش می‌شود مثل عشق شما که در جان عالم پیچید. 

عاشق لحن حماسی تِرک‌های ایرانی و لبنانی اصدار و اناشید‌م. ابتدای یکی‌شان می‌گویند شجاع بودید نه فقط شجاع که با تدبیر هم. 

چای و نبات را هم می‌زنم، مصطفا می‌گوید: یعنی چی شجاع بودن؟! منتظر همین لحظه بودم: سوریه و عراق جنگ شد از این همه کشور توی دنیا،  کسی اومد کمک‌شون؟ ولی ایشون رفتن!

چشم‌های تیله‌ای مشکی‌ش برق می‌زند: چه جوری این‌قدر شجاع شدن؟ اشک پشت پرده چشم‌هایم اجازه ریختن می‌گیرد ولی حالا نه، اشک‌ها بماند برای همان یک شب پای دیگ شله زردی که نذر کرده‌ام هر سال بپزم، برود لای عطر زعفران و گلاب و هل و دارچین. باقی روزهای سال باید از شما بگویم، باید مواظب داغ گوشه قلبم باشم که سرد نشود. آرام و محکم به زبانم جاری می‌کنید: کارهایی که امام حسین می‌کردن رو خیلی خوب انجام دادن، قوی شدن!

ادامه این راه را به ما بسپار سردار، سربازهای خوبی در راه داری. 

نمی‌گذارم این داغ عزیز، این جگر سوخته سرد شود. نه در جان خودم نه در جان فرزندم. 

مکتب‌ت بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود سردار دل‌های ما....

۰ نظر ۰۸ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۲۹
مریم حدادی