زیتون

هیچ وقت فکر نمی کردم چرخیدن و انتخاب بین کالکشن های ساده و کم تنوع تک پوش ها و پیراهن های مردانه اینقدر سخت و دوست داشتنی باشد. 

هی چهارخانه ها را کنار راه راه های نامتقارن می گذارم و نمی توانم بین یکی شان انتخاب کنم؛ یا سبز و آبی هایی که چهارراه سخت تصمیم گیری می شوند! 

ترش و شیرین زندگی وسط همین انتخاب هاست. وسط همین تصورها که کدام رنگ بیشتر به «تـــو» می‌آید.


۰ نظر ۰۵ تیر ۹۷ ، ۱۸:۳۶
مریم حدادی


در دنیایی که مساحت مثلث و ذوزنقه، مهم‌تر از مساحت خاک دزدیده شده سرزمین تو است، نفس کشیدن کار سختی است!

***

*رزان

**حرفی نیست...

۰ نظر ۱۳ خرداد ۹۷ ، ۰۷:۵۹
مریم حدادی

آیات سجده دارند

چشم‌های‌ش...


****

* چشم‌های‌ش را همان کسی آفریده که آسمان‌ها و زمین را با همه عظمت‌شان!
با همان زیبایی و وسعت...

**عنوان، آیه سوم سوره مبارکه ملک است.

۰ نظر ۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۲۰
مریم حدادی

امسال هم با این زمزمه درونی شروع شد که اگه شهید نشی، می‌میری...


***

*می‌دونستی؟!

**می دونستی!

***آمدنم بهر چه بود؟!

۰ نظر ۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۱۳
مریم حدادی

یادتون باشه خستگی هاتون رو هیچ وقت رمان نکنید!

***

*ملغمه ای از احساسات متناقضم!

**پیاده نشو از کشتی اقای نویسنده…

۰ نظر ۲۳ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۳۷
مریم حدادی


هذه کل الحکایة

نحن عشاق الولایه...


*****

*همین کافیه واسه تسکین دردهای کوچه وخیابان‌های این روزها…

**یه گوشه از تلگرام شلوغم خوندم این شیرین دلنشین رو…

۰ نظر ۱۵ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۴۲
مریم حدادی

-اینقدر در زدن اینقدر در زدن؛ تا اینکه عصبانی شدن درُ محکم باز کردن! 

سه تا بچه ترسیدن، مامانشون مریض شد حالش بد شد…

+اسم مامان شون چی بود مصطفا؟

-حضرت زهرا

****

*سلام خدا بر مادری که هنوز هم برای ما مادری می کند…

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۵۸
مریم حدادی
حتما تا حالا تجربه کردید که یک رضایت درونی چطوری می تونه اسباب شادی رو براتون به وجود بیاره! هی تک تک سلول های وجودتون بگن چه خوب شد که بین بله و نه! بله رو انتخاب کردی! هر کدوم از جواب ها به هر حال سختی خودش رو داشت، ولی شیرینی این بله هی تکرار میشه و می پیچه توی روح تون! منعکس میشه انگار! شش سال گذشت از بله ای که دادم! شش سال و خوشحالم که توی تلخی ها و شیرینی هاش قدم به قدم کنار هم بودیم، خدا رو  دیدیم توی هر مرحله ش. کاش توی هر لحظه ش ببینیم...

این عید رو هیچ وقت فراموش نمی کنم، وقتی مصطفا وسط مولودی ها می گه: مامااااان! آقاهه گفت مصطفا! خوشحالم که اسمت رو اینقدر زیبا انتخاب کردیم پسرک! نعمتی بود این حلاوتش توی دل ما و پافشاری مون...

یه گوشه دلم گنبد خضرا برای همیشه موندگار شده تا وسط سختی های تربیتی و... بگم مصطفا! سپردمت دست صاحب اسمت و یه نفس عمیق بکشم! اصلا همه آرامش اسمت توی همین لحظه ها به کار میاد!

***
*می دانی؟!
**هدف هاتون رو دنبال کنید! به نتایج خوبی می رسید! قول می دم!
۰ نظر ۱۵ آذر ۹۶ ، ۱۸:۵۷
مریم حدادی

تا اخر عمر، تکه بزرگی از قلبم برای همیشه شاد خواهد بود. دست به سینه و سر به زیر انداخته به احترام این همه لطف رو به سوی کربلا می ایستم، فرشته کوچکی که درون قلبم بال می زند تا خوشی ش را به همه اجزای وجودم برساند را زنده نگاه می دارم. تا ابدیت، منت دار این بنده نوازی تان خواهم بود ارباب بی نظیر! کتابچه عاشورا را قبل از محرم تمام کردم اما لحظه لحظه مقتل خوانی ها برای ساخت تصاویر داستانک ها، از گوشه قلبم عبور نمی کند. نمی دانم به کدام بهانه کوچک این هدیه بزرگ را به من دادید اما می دانم که غیر از بنده نوازی چیز دیگری در وجودم ندیدید. 

جا مانده ایم آقا! امسال هم از اربعین و پیاده روی ش جاماندیم، بگو چه خاکی به سر کنیم؟

۰ نظر ۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۰:۴۰
مریم حدادی

هدف، خود انگیزه س! بگردید، اونقدر بگردید تا هدفتون رو پیدا کنید. 

اصلا رنگ زندگی شفاف می شه با هدف، با انگیزه...

این نتیجه، شروعش از همون پست در مسیر شدن بود...


۰ نظر ۳۰ مهر ۹۶ ، ۱۲:۱۱
مریم حدادی