زیتون

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مریم» ثبت شده است

یک تپه بلند و سرسبز که یک درخت بزرگ در بالاترین نقطه آن قرار گرفته. یک حس درونی تشویق‌م می‌کند تا تمام این بلندی را بالا بروم و به درخت برسم.

 می روم. زیباترینی درختی است که در تمام عمرم دیده‌ام. نزدیک تر می‌شوم از بین برگ‌های سبز درخت درخششی می‌بینم.

دقیق‌تر می‌شوم، انگار میوه درخت است. دست‌م را بلند می‌کنم و شاخه‌ها را کنار می‌زنم. چشمان متعجب‌م را می‌دوزم به چیزهایی که انگار میوه درختند! مریم! از شاخه‌های درخت کلمه مریم آویزان است مریمی که می‌درخشد! 

شاید این خواب شیرین، تجلی دوست داشتن اسم‌م در واقعیت باشد! همیشه اسم‌م را دوست داشتم!

***

* از حضرت بهشتی‌شان پرسیدم، گفتند بابا پیشنهاد دادن، به دلم نشست، گذاشتیـم مریــــــــم!

** اگر روزی مصطفا بپرسد، می‌گویم بابا پیشنهاد دادن، نتوانستم دل بکَنم، گذاشتیم مصطفا!

***به نوعی از انـــــــــواع خــودخــواهی دچارم! می دانم!

****در پناه صاحب اسم‌ت باشی شیرین کوچک!


۰ نظر ۱۱ آبان ۹۳ ، ۱۵:۲۷
مریم حدادی