زیتون

بیهوشی بهتر از نمایش!

چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۹ ب.ظ

ضربان قلب م بهم ریخته بود. پرستارها مشغول بودند. متخصص بیهوشی باید کارش رو انجام می داد پس شروع کرد به سوال پرسیدن:

+دختره یا پسر؟

-پسر

+اسم ش چی ه؟

-مصطفا

+الان آرومی؟

- دارم سعی می کنم آروم باشم!

+اپیدورال می خوای یا عمومی؟

-عمومی

+با من همکاری می کنی؟!

- ...

+بیمه ت چی ه؟

.

.

.

در تمام مدتی که ماسک روی صورت م بود و متخصص بیهوشی در حال تلاش برای آروم کردن و پرت کردن حواس من از اتفاقات دور و برم بود, من به این فکر می کردم که هر لحظه ممکنه بیهوش بشم تا این بازی نمایشی که مثلا من باید حواس م پرت بشه و به ضربان عادی برگردم, تموم بشه. 

همیشه اتفاقاتی شبیه به این وقتی کسی خواسته به عمد حواسم رو پرت کنه, احساس کردم کودک درونم مخاطب قرار گرفته نه من بیست و چند ساله!


۹۳/۰۹/۱۹
مریم حدادی

بیهوشی

مصطفای ما

من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی