زیتون

رفت

پنجشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۰، ۰۱:۳۵ ب.ظ

هفت هشت سالی هست که به قول خودش، با هم رفیق‌یم بیشتر اوقات جای خواهر بزرگتری را پر کرد که نداشتم. از وقتی هم که پی اچ دی قبول شد ،محدود شده بود  این رفاقت به ایمیل‌ها و پیامک‌هایی که گاهی بی‌جواب می ماند ازطرف من، ولی دلم‌گرم بود به همین شعر‌ها و تست‌های روانشناسی که وقت و بی‌وقت می فرستاد.
حالا پیامک زده  که تا  سال بعد همین موقع ‌ها نمی بینم‌ت!
می‌گم کجا؟
می‌گه غربت!

***
در این روزهای پر از کار و سفر و مریضی خبر رفتن‌ش تنگ‌ترکرد این دل کوچک را و مشغول‌تر این ذهن به هم ریخته را…
عجب اتفاق خوبی‌ است قرار‌های مجازی! چهل شب تمرین.
آیینه دانی که تاب آه ندارد…
الخیر فی ما وقع.

هفت هشت سالی هست که به قول خودش، با هم رفیق‌یم بیشتر اوقات جای خواهر بزرگتری را پر کرد که نداشتم. از وقتی هم که پی اچ دی قبول شد ،محدود شده بود  این رفاقت به ایمیل‌ها و پیامک‌هایی که گاهی بی‌جواب می ماند ازطرف من، ولی دلم‌گرم بود به همین شعر‌ها و تست‌های روانشناسی که وقت و بی‌وقت می فرستاد.
حالا پیامک زده  که تا  سال بعد همین موقع ‌ها نمی بینم‌ت!
می‌گم کجا؟
می‌گه غربت!

***
در این روزهای پر از کار و سفر و مریضی خبر رفتن‌ش تنگ‌ترکرد این دل کوچک را و مشغول‌تر این ذهن به هم ریخته را…
عجب اتفاق خوبی‌ است قرار‌های مجازی! چهل شب تمرین.
آیینه دانی که تاب آه ندارد…
الخیر فی ما وقع.


۹۰/۰۴/۲۳
مریم حدادی

زیتون خوب من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی